خاموش



لیستمو تهیه کردم.
فکرهای خیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلی عجیبی اومد تو سرم.
باید برم فعلا به زورم شده بخوابم تا فردا صبح ببینم چیکار میتونم بکنم
فردا برنامه ی "ر" رو نمیرم.
احتمالا یه خونه تی داشته باشم

میدونم میدونم
روش درستی برای شروع کردن یک روز نبود!
ولی وقتی بهش فکر میکنم.

آه.
نمیدونم چقدر دیگه باید صبر کنم.





یه سوال برام پیش اومده.

آیا کسایی که توی تیمارستان هستن، روزی که توی خونه شون بودن و صبح بلند میشدن موهارو شونه میکردن، صبونه میخوردن. شبم میخوابیدن (یا سعی میکردن بخوابن)؛

میدونستن یه روز برس موهاشونو تو کشوی دراور اتاق تیمارستان میذارن؟


خب، امروز معاینه چشم پزشکی انجام دادم. گفت از شماره ی فعلیِ عینک خودت 0.25 کمتر ضعیفی، 0.25 بیشتر آستیگماتی!

کلی هم تاکید میکرد که عینکتو بزن! میگفتم میزنم بابا! میگفت نه نمیزنی! :))

با اینکه باز هم نتونستیم دندون پزشکی بریم ولی باز هم از انجام این دو کار در این هفته خوشحالم.

الآن عکس دندون و شماره ی عینک رو دارم و این خودش کلی منو جلو انداخت. با تشکر از مامان که کلی به زحمت انداختمش.

+ میگن نگید شماره عینک بگید نمره! شماره که درست تره خب! دوره زمونه ای شده وقتی یه چیزی رو درستشو میگی فکر میکنن اسکلی :)




باید یه سریال ببینم. یا همون قدیمیه رو دوباره از نو.

بقول بِن، باید یجوری وقتو گذروند! یادمه همیشه ذهنشو با یه چیزی مشغول میکرد و اگر معمایی، بازی ای چیزی نبود، داد و هوار راه مینداخت! الآن میفهمم از علاقه ی زیاد به بازی نبوده! از فرار بوده!.

آره. درسته. 

انگار که یه وقتایی باید به زور، از بیرون یه چیزایی توی مغز ریخت! وگرنه بحال خودش بذاری، فکرای همیشگی عینهو مار و عقرب میخزن توش و  اونقدر تکثیر میکنن که از گوشات خون میارن!

والا :/

یه همچین فکرای وحشی ای!


روح ما در نتیجه ی آسیبهای مختلف، واکنشهای مختلفی اتخاذ میکنه. (البته نه به زمختیِ کلمه ی "اتخاذ"!)
بعضی آدمها پرخاشگر میشن، بعضی ها میرن تو خودشون، بعضی ها به رفتارهای دیگه روی میارن تا آسیبو جبران یا ازش فرار کنن. این رفتارهای دیگه میتونه عادات اعتیاد آمیز باشه (حالا اعتیاد به هرچی!) و یا رفتارهایی که به اونها رفتارهای وسواس گونه یا Obsessive میگن. 
ادامه مطلب

بیان، در امکانات و ابزارهایی که در اختیار میذاره تقریبا قابل مقایسه با هیچ سرویس دیگه ای نیست.  ضمن اینکه از این بابت تشکر میکنم، با این حال، میهن بلاگ دو تا آپشن داره که بیان نداره. با اینکه در سایر امکانات خیلی خیلی ساده تر از بیانه. اما ضرورت این آپشنها اونها رو برجسته میکنه.

ادامه مطلب

بیان، در امکانات و ابزارهایی که در اختیار میذاره تقریبا قابل مقایسه با هیچ سرویس دیگه ای نیست.  ضمن اینکه از این بابت تشکر میکنم، با این حال، میهن بلاگ دو تا آپشن داره که بیان نداره. با اینکه در سایر امکانات خیلی خیلی ساده تر از بیانه. اما ضرورت این آپشنها اونها رو برجسته میکنه.

ادامه مطلب

بیان، در امکانات و ابزارهایی که در اختیار میذاره تقریبا قابل مقایسه با هیچ سرویس دیگه ای نیست.  ضمن اینکه از این بابت تشکر میکنم، با این حال، میهن بلاگ دو تا آپشن داره که بیان نداره. با اینکه در سایر امکانات خیلی خیلی ساده تر از بیانه. اما ضرورت این آپشنها اونها رو برجسته میکنه.

ادامه مطلب

بیان، در امکانات و ابزارهایی که در اختیار میذاره تقریبا قابل مقایسه با هیچ سرویس دیگه ای نیست.  ضمن اینکه از این بابت تشکر میکنم، با این حال، میهن بلاگ دو تا آپشن داره که بیان نداره. با اینکه در سایر امکانات خیلی خیلی ساده تر از بیانه. اما ضرورت این آپشنها اونها رو برجسته میکنه.

ادامه مطلب

بیان، در امکانات و ابزارهایی که در اختیار میذاره تقریبا قابل مقایسه با هیچ سرویس دیگه ای نیست.  ضمن اینکه از این بابت تشکر میکنم، با این حال، میهن بلاگ دو تا آپشن داره که بیان نداره. با اینکه در سایر امکانات خیلی خیلی ساده تر از بیانه. اما ضرورت این آپشنها اونها رو برجسته میکنه.

ادامه مطلب

بیان، در امکانات و ابزارهایی که در اختیار میذاره تقریبا قابل مقایسه با هیچ سرویس دیگه ای نیست.  ضمن اینکه از این بابت تشکر میکنم، با این حال، میهن بلاگ دو تا آپشن داره که بیان نداره. با اینکه در سایر امکانات خیلی خیلی ساده تر از بیانه. اما ضرورت این آپشنها اونها رو برجسته میکنه.

ادامه مطلب

بیان، در امکانات و ابزارهایی که در اختیار میذاره تقریبا قابل مقایسه با هیچ سرویس دیگه ای نیست.  ضمن اینکه از این بابت تشکر میکنم، با این حال، میهن بلاگ دو تا آپشن داره که بیان نداره. با اینکه در سایر امکانات خیلی خیلی ساده تر از بیانه. اما ضرورت این آپشنها اونها رو برجسته میکنه.

ادامه مطلب

کلارای عزیز

داره نم نم بارون میاد، last time I checked!

سرم یکم بهتره خداروشکر و دارم توی همون ماگِ کیتی، دمنوشِ بهلیمو و بهارنارنج میخورم. با کمی خرما.

با یه موسیقی که فازش خوبه. 

یکی از مهتابیهای اتاق، همین چند دقیقه پیش سوخت! الآن یذره شاعرانه شده اینجا! و البته با تشکر از چراغ مطالعه.

ادامه مطلب

کلارای عزیز

داره نم نم بارون میاد، last time I checked!

سرم یکم بهتره خداروشکر و دارم توی همون ماگِ کیتی، دمنوشِ بهلیمو و بهارنارنج میخورم. با کمی خرما.

با یه موسیقی که فازش خوبه. 

یکی از مهتابیهای اتاق، همین چند دقیقه پیش سوخت! الآن یذره شاعرانه شده اینجا! و البته با تشکر از چراغ مطالعه.

ادامه مطلب

کلارای عزیز

داره نم نم بارون میاد، last time I checked!

سرم یکم بهتره خداروشکر و دارم توی همون ماگِ کیتی، دمنوشِ بهلیمو و بهارنارنج میخورم. با کمی خرما.

با یه موسیقی که فازش خوبه. 

یکی از مهتابیهای اتاق، همین چند دقیقه پیش سوخت! الآن یذره شاعرانه شده اینجا! و البته با تشکر از چراغ مطالعه.

ادامه مطلب

کلارای عزیز

داره نم نم بارون میاد، last time I checked!

سرم یکم بهتره خداروشکر و دارم توی همون ماگِ کیتی، دمنوشِ بهلیمو و بهارنارنج میخورم. با کمی خرما.

با یه موسیقی که فازش خوبه. 

یکی از مهتابیهای اتاق، همین چند دقیقه پیش سوخت! الآن یذره شاعرانه شده اینجا! و البته با تشکر از چراغ مطالعه.

ادامه مطلب

کلارای عزیز

داره نم نم بارون میاد، last time I checked!

سرم یکم بهتره خداروشکر و دارم توی همون ماگِ کیتی، دمنوشِ بهلیمو و بهارنارنج میخورم. با کمی خرما.

با یه موسیقی که فازش خوبه. 

یکی از مهتابیهای اتاق، همین چند دقیقه پیش سوخت! الآن یذره شاعرانه شده اینجا! و البته با تشکر از چراغ مطالعه.

ادامه مطلب

کلارای عزیز

داره نم نم بارون میاد، last time I checked!

سرم یکم بهتره خداروشکر و دارم توی همون ماگِ کیتی، دمنوشِ بهلیمو و بهارنارنج میخورم. با کمی خرما.

با یه موسیقی که فازش خوبه. 

یکی از مهتابیهای اتاق، همین چند دقیقه پیش سوخت! الآن یذره شاعرانه شده اینجا! و البته با تشکر از چراغ مطالعه.

ادامه مطلب

کلارای عزیز

داره نم نم بارون میاد، last time I checked!

سرم یکم بهتره خداروشکر و دارم توی همون ماگِ کیتی، دمنوشِ بهلیمو و بهارنارنج میخورم. با کمی خرما.

با یه موسیقی که فازش خوبه. 

یکی از مهتابیهای اتاق، همین چند دقیقه پیش سوخت! الآن یذره شاعرانه شده اینجا! و البته با تشکر از چراغ مطالعه.

ادامه مطلب

خب،

بعد از سه روز نیتی که داشتم، حالا دارم مینویسم.

میدونم بود و نبودم خیلی فرق نمیکنه، ولی برای خودم معنی داره.

این روزها حال خوشی نداشتم. ولی خیلی سعی کردم خودمو سر پا نگه دارم. هنوزم سعی میکنم. خب، اد، بیا فکر نکنیم!

ادامه مطلب

خب،

بعد از سه روز نیتی که داشتم، حالا دارم مینویسم.

میدونم بود و نبودم خیلی فرق نمیکنه، ولی برای خودم معنی داره.

این روزها حال خوشی نداشتم. ولی خیلی سعی کردم خودمو سر پا نگه دارم. هنوزم سعی میکنم. خب، اد، بیا فکر نکنیم!

ادامه مطلب

خب،

بعد از سه روز نیتی که داشتم، حالا دارم مینویسم.

میدونم بود و نبودم خیلی فرق نمیکنه، ولی برای خودم معنی داره.

این روزها حال خوشی نداشتم. ولی خیلی سعی کردم خودمو سر پا نگه دارم. هنوزم سعی میکنم. خب، اد، بیا فکر نکنیم!

ادامه مطلب

خب،

بعد از سه روز نیتی که داشتم، حالا دارم مینویسم.

میدونم بود و نبودم خیلی فرق نمیکنه، ولی برای خودم معنی داره.

این روزها حال خوشی نداشتم. ولی خیلی سعی کردم خودمو سر پا نگه دارم. هنوزم سعی میکنم. خب، اد، بیا فکر نکنیم!

ادامه مطلب

خب،

بعد از سه روز نیتی که داشتم، حالا دارم مینویسم.

میدونم بود و نبودم خیلی فرق نمیکنه، ولی برای خودم معنی داره.

این روزها حال خوشی نداشتم. ولی خیلی سعی کردم خودمو سر پا نگه دارم. هنوزم سعی میکنم. خب، اد، بیا فکر نکنیم!

ادامه مطلب

خب،

بعد از سه روز نیتی که داشتم، حالا دارم مینویسم.

میدونم بود و نبودم خیلی فرق نمیکنه، ولی برای خودم معنی داره.

این روزها حال خوشی نداشتم. ولی خیلی سعی کردم خودمو سر پا نگه دارم. هنوزم سعی میکنم. خب، اد، بیا فکر نکنیم!

ادامه مطلب

خب،

بعد از سه روز نیتی که داشتم، حالا دارم مینویسم.

میدونم بود و نبودم خیلی فرق نمیکنه، ولی برای خودم معنی داره.

این روزها حال خوشی نداشتم. ولی خیلی سعی کردم خودمو سر پا نگه دارم. هنوزم سعی میکنم. خب، اد، بیا فکر نکنیم!

ادامه مطلب

بغض و اشکی که از امتداد تاریکی های خودم، تا وقایع تمام این روزها ازش بسختی فرار میکردم، کانال تلویزیون رو عوض میکردم یا سعی میکردم حواس خودم رو پرت کنم، و چند بار هم-از جمله امروز صبح- موفق نشدم از نشتی اش جلوگیری کنم؛ اونقدر بهم فشار آورده بود که به خودم اومدم دیدم تمام قفسه ی سینه ام به شدت درد می کنه. طوری که حتی بسختی میتونستم دستهامو ت بدم.

ادامه مطلب

منِ ایده آل برای اطرافیانم چیه؟

صبح زود بیدار شم - خونه رو برق بندازم - انواع و اقسام غذاهای مختلف رو با عشق درست کنم - صبح تا شب خونه ی خاله خانباجی باشم و خودم رو برای دیگران لوس کنم - کمی حجابم رو شل کنم - تمام کتابها و وسائل نقاشی و مطالعه و آزمایش و غیره رو بریزم دور - هوسِ کار بیرون به سرم نزنه - و کم کم به فکر بچه باشم دیگه.

ادامه مطلب

میدونستم آدمها وقتی بالا و بالاتر میرن، این اتفاق می افته. اینکه هرچیزی که به دنبالش بودن رو رها میکنن و به دنبال هدف بالاتر میرن و درست همون وقت که اون چیزِ قبلی رو رها کردن، دنیا دست از خساست میکشه و اون چیز رو به پاشون میریزه. اما اونا دیگه اون چیزو نمیخوان. چیز دیگه ای رو میخوان. و همینطوری میشه که همه چیز رو رها میکنن و اوج میگیرن.

ادامه مطلب

درباره ی اینکه گفته میشه "who I want to be" از "Who I was " مهم تره.

راستش برای من"who I want to be" بر اساس "Who I was " ـه!
من اهداف بلندی داشتم. روحی داشتم که مجبور شدم مدتی روش سرپوش بذارم. افکارم، اهدافم، من، همه در خودم خفه شدن. حتی هر چی که بهش فکر میکردم و نمادش بود رو از در و دیوار اتاقم کندم و انداختم دور یا مخفی کردم.  چند بار، در چند مقطع.
ادامه مطلب

×× باید برم عطاری.

از بین پیشنهاداتی که برای خوابیدن خوندم، یسریاش خیلی سخته، میدونم که اهلش نیستم. قاطی کردن یسری گیاهایی که کلا تو مود استفاده شون نیستم و این جور چیزا. اما چند تا چیز بود که میتونستم انجام بدم.

ادامه مطلب



تقصیر بارون نیست
با گریه میخندم.

سایه نشو هرگز.

یک قسمت از سریال مجید بود که مجید 100 تومن از یک طلافروش طلب داشت و تا آخر داستان به هزار مدل مختلف فکر میکرد که چطوری بره این پول رو از اون شخص پس بگیره چون میخواست واسه دوربینش فیلم بخره و اون تنها پولش بود. اما چون برای طلافروش چیزی نبود، اون مرد اصلا یادش نمی اومد که 100 تومن به این بچه بدهکاره!

ادامه مطلب

در یک سری مسائل داره تغییرات مهمی رخ میده. تغییرات در ظاهر فقط اقتصادی هستن اما


***

مثل یک زمین شناس خبره ی خل و چل که وقتی مهندسها دارن سازه ی عظیمِ یک سد رو معرفی میکنن، در یک قسمت از پلی که برای عبور موقت ساخته شده خم میشم رو زمین و به یه شکاف کوچیک که رنگِ میله ی کناریش پوسته داده، نگاه میکنم.

ادامه مطلب

اونجوری که نشسته بودم تا تموم شه، خودم داشتم تموم میشدم.

با روش جدیدی که پیدا کردم، امیدم به سرعت گرفتن کار، بیشتر شده.

دیروز برنامه ریزی کردم. از همونا که احتمالاً. اوم. _ [whisp]: هیس! داره نگام میکنه! نمیتونم بگم _  اهم! ولی امیدوارم بخوبی عملی بشه، بهرحال!

ادامه مطلب

رجینا، همیشه خاطره زیاد برا تعریف کردن داره. کم همو میبینم، خیلی کم. ولی تو همون مهمونی های سالی یکی دوبارِ فامیل، همه درحال ور رفتن با خوراکی های توی پیش دستیهای جلوشون هستن و جیناست که داره حرف میزنه! دست همه جلوی دهناشونه و دارن میترکن از خنده و اون فقط تعریف میکنه.

گاهی فکر میکنم یا همیشه اتفاق های بامزه برای اونه که می افته، یا مهارتِ خوب تعریف کردن داره.

ادامه مطلب

اعتماد بنفس منو، با این وضعیت رفتم عضو سایت 4jock شدم!! :)) البته قبلاها یه اکانتی داشتم اونجا دو سه تا مطلبم هم تایید شده بود ولی بعد از گذر سالها اصلا یادم نمیومد رمزش

خلاصه اینکه تنها مطلبی که گذاشتم، تایید هم نشد:) ولی عوضش چند تا از جکایی که خودم خیلی باهاشون خندیدمو گفتم بذارم اینجا شاید یذره فضا عوض شه!! :)

ادامه مطلب

یه صدایی جدیداً داره خودنمایی میکنه تو گوشم.

صدا که همیشه تو کله ام بود، زیادم بود اما تاثیرگذار نبود! یعنی یجورایی حرف هیچکدومشون "برو" نداشت.

اما یه جدید پیدا شده، جالبه. به خودم میام میبینم دارم به حرفش گوش میکنم! من؟ آره!

ادامه مطلب

- تلویزیون دوباره (چندباره؟) داره "فرار از زندان" رو میده. داشتم به سارا تانکردی فکر میکردم. چه بهای سنگینی هم برای عشقش پرداخت کرد و آخرش هم بهش نرسید!. دلم سوخت. از یه همچین حسرتهای توأم با افسوس و اندوه خیلی میترسم.


- خندوانه های قبلی رو هم دارن میدن. بازم چند تا چیز تو چشمم میاد.


/ چقد رامبد جوان لاغرتر بود! :)

ادامه مطلب

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

خاک و خون arlo16 Tapak موی طبیعی یک کامــپـیوتردان کــوچــک دستگاه تصفیه آب سيستم آنتن مركزي و هوشمند سازي ساختمان | گروه مبنا Morgan le Fay