بغض و اشکی که از امتداد تاریکی های خودم، تا وقایع تمام این روزها ازش بسختی فرار میکردم، کانال تلویزیون رو عوض میکردم یا سعی میکردم حواس خودم رو پرت کنم، و چند بار هم-از جمله امروز صبح- موفق نشدم از نشتی اش جلوگیری کنم؛ اونقدر بهم فشار آورده بود که به خودم اومدم دیدم تمام قفسه ی سینه ام به شدت درد می کنه. طوری که حتی بسختی میتونستم دستهامو ت بدم.
ادامه مطلب
درباره این سایت